محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
محمد کیامحمد کیا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

محمدهای مامانی

این روزها

نمی دونم چی بنویسم  فقط مینویسم خسته ام هم بابا سعید افسردگی گرفته هم من باباتون خیلی حالش بد بود دارو میخوره منم فردا نوبت روانشناس دارم  خسته ام.................... دو تا داداش رفتن ارایشگاه موهاشونو کوتاه کنن اصلا هم گریه نکردی مثل اقاها خوشحال وخندون موهاتو کوتاه کردی پسرهای گلم بعد حموم رفتن بعد از ارایشگاه اول مهر حسین بردیم پیش دکتر موحدی تست الژی متاسفانه هنوز خوب نشدی اخرهای شهریور رفتیم باغ گلها چشم محمد مهدی که تو عکس معلومه ناکار شده به خاطر شلوغ کاریهاشه خدایی نکرده کم مونده بود چشمش زخمی بشه خونه عزیز دنبال دختر خاله مهشید بودی پات گیر کرد افتادی چشمت خورد کنار میز عسل...
21 آبان 1393

این روزها

واست لباس جدید گرفتم عکسهای هشت ماهگی بندازیم اتلیه مبارکه خیلی بهت میاد  تو اتلیه جونمو به لبم اوردی تا بخندی کاملا برعکس بچگیای محمدمهدی هستی به اون نگاه میکردیم بچه از خنده منفجر میشد اما شما خیلی سرسنگینی عکس اتلیه هشت ماهگی محمد مهدی عاشق بازی با پرده ای خدایا کل وسایلم نابود شده نوبت داداشت تموم شد حالا نوبت شماست  چه کنیم !!بازی کن بازی کن تخت و پارکتو گذاشتم گوشه پذیرایی تا از دست داداشت در امان باشی  میزارمت اون تو کارامو میکنم ولی تا بیای بیرون همش غرغر میکنی اصلا دوسش نداری عاشقتم جوجه من وقتی میخوای بیای بغلم همش دادو بیداد میکنی وقتی بغلت کردم اینطوری میخ...
22 شهريور 1393

اولین مروارید حسین در اومد

روز 9 شهریور خیلی بی قرار بودی حس کردم لثه ات ورم کرده دست زدم بله داری دندون دار میشی جیگرم     روز سیزدهم از صبح همش درد داشتی حالت سرماخوردگی هم داشتی با بابایی بردیمت دکتر بهت شربت هیدروکسی زین داد اومدیم خونه دادم شربتتو خوابیدی تا عصری دندون خوجلت در اومد منم زنگ زدم دوستامو دعوت کردم فردا اش دندونی روز جمعه کلی اذیت شدی و اذیت کردی ولی با تمام سختی حال و هوایه تو برای اولین بار اش دندونی تنها درست کردم عالی شده بود البته تعریف از خود نباشه .خیلی ساده پذیرایی کردم ولی تو این زمونه بهترین بهونه واسه دور همی با دوستها بود خدایا شکرت ...
21 شهريور 1393

دوست جونای حسین

ستاره دختر خاله فاطمه از شما سه روز کوچیکتره ولی ماشاالله از تو زرنگتره ارشیا بالام از شما میزون یک ماه کوچیکتره و جالب اینکه ایشون هم ازت زرنگتره همه کار میکنه ولی پسرم به خودت زحمت نمیدی کار خاصی بکنی فقط دراز کش تنبل مثل بابات.عاشق این قیافه ارشیام یاسر داداش بزرگ ارشیا کلاس سومه ولی وجدانی از من بهتر بچه نگه میداره یاسر و ارشیا اون بلیز قرمزه هم بنیامین داداش دومی محمد مهدی توی روروک جیگر منم رو زمین حسین و ارشیا حسین نوه عمو مامانی از شما پنج روز کوچیکتره ولی در اصل از شما بزرگتره چون وقتی تو دل مامانش بود شما هنوز نبودی  ولی چون زود دنیا اومدی بزرگتر حساب میشی هزار ماش...
6 شهريور 1393

محمد حسین به روایت تصویر

اینجا همش شیشتو می انداختی منم دستاتو گذاشتم تو شلوارت اولین دفعه که رفتی قم بردم یه حاج اقایی تو گوش ات اذان اقامه خوند خدارو شکر بعد اون خیلی اروم شدی قربونت بشم شیر مامانی میخوردی خیلی خوب وزن میگرفتی حیف نشد بخوری داداشت هم اومده میگه منم ویتامین دی میخوام الهی بمیرم مامانی سه ماهگی نرمی استخون گرفتی دکتر گفت باید بزارمت جلو افتاب ویتامین دی بگیری بهت شربت کلسیم هم میدادم تازه یه امپول ویتامین دی هم زدی تو عکس هم روغن مالیدم تنت جلو افتاب گذاشتم اینم واسه ماهه پیشه دیدم یکسره توی خونه ای افتاب نمیبینی بازم گذاشتمت جلو افتاب لعنت به خونه های اپارتمانی یاد خونه های قدیم به خی...
6 شهريور 1393

غذاهای حسین

اول شیر خشک  به به .الهی دورت بگردم که از شیر مادر محروم شدی خدارو شکر بابایی تا الان نذاشته یه دقیقه هم بدون شیر بمونی ده تا ده تا میخره اوایل تحریم بود اصلا پیدا نمیشد . دست بابام درد نکنه شیرش حلالم (خدارو شکر یکم بهتر شیر خشکت گیر میاد ) فرنی که به زور میخوردی الان اصلا نمیخوری از غذاهای شیرین بدت میاد به فرنی ابلیمو میزدم اما اونم دیگه نمیخوری پوره هویج  به به خیلی خوشت اومد همه رو خوردی ولی خدارو شکر اونم نمیخوری چون شکر میزدم منم دیگه درست نکردم اولین سوپی که برات درست کردم فوق العاده ترش کردم تا خوردی میکس کردم مثل حلیم گلاب به روت چون یبوست میشی غذا خورد...
6 شهريور 1393

مدلهای خوابیدن محمدها

محمد حسین دم صبح محمد حسین ساعت چهار صبح محمد حسین ساعت سه نصف شب محمد حسین تو صندلی ماشین اش محمد حسین توی گهواره  ارثیه دختر خاله مهشید به محمد مهدی ارث رسید بعد هم محمد حسین تا بچه های بعدی خاله ها محمد حسین توی تخت و پارکش دوتا داداش دم صبح دوتا داداش توی ماشین تو راه قم البته محمد مهدی بیداره محمد مهدی پای کامپیوتر خوابش برده داشت کارتون نگاه میکرد محمد مهدی توی ماشین محمد مهدی توی اتوبوس داشتیم میرفتیم هفت چنار محمد مهدی دم صبح محمد مهدی توی گهواره اش با قاشق محمد مهدی دم ظهر . از فرط خستگی شب تا ظهر خوابید ...
6 شهريور 1393