محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
محمد کیامحمد کیا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

محمدهای مامانی

استخر رفتن محمد مهدی با باباش

زبون درازی میکنی میگی دلت بسوزه تو و دادا رو نمیبریم استخر از صبح داشتی دور از جونت حلاک میشدی بری از ساعت 3 مخمو خوردی پس کی 5 میشه مایو تیوب اردک بادی دماغ گیر عینک کلی چیز میز جمع کردی بری شنا فدای ذوقت بشم عشقم ...
29 ارديبهشت 1393

روزهای زندگی

وقتی محمد مهدی میخواد حرفشو به کرسی بنشونه قهر میکنه ولی خیلی کم چون تاکید داشتم همیشه که قهر کار بدی خودم به این سن رسیدم تا به حال با کسی قهر نکردم خدارو شکر بابا سعید مهربون همراه پسرهای نانازش فداتون بشم با هم دارید برنامه کودک نگاه میکنید قربونتون بشم با تمام وجود دوستون دارم از دست این محمد مهدی نمیزاره یه عکس هم بدون استرس بندازم کلا حواسم بهش هست تا نیاد سراغ حسین    ...
29 ارديبهشت 1393

بازم مریض شدین دیگه بسته تورو خدا

چهار شنبه یعنی دیروز ساعت 6 صبح سعید رفت سرکار منو بچه ها خواب بودیم ساعت 9 بیدار شدم واسه محمد مهدی صبحونه اماده کردم واسه حسین شیر درست کردم اول حسین بیدار کردم شیرشو دادم بعد گذاشتم جلو تلوزیون کارتون ببینه بعد محمد مهدی بیدار کردم رفت wcبعد دست و روشو شست اومد کارتون نگاه کرد منم صبحونشو دادم خورد نشست پلی استیشن بازی کرد منم اماده شدم بچه هارو برداشتم یه سر رفتیم خونه مامانم محمد مهدی انقدر اذیت کرد نهار نخورده برگشتیم نهار داشتیم سفره رو تازه پهن کرده بودم حسین کریه کرد 4 پیمونه شیر درست کردم خیلی گشنش بود از روزی که واکسن چهار ماهگیشو زده بود 2 پیمونه هم هر دو ساعت نمی خورد خدارو شکر کردم کل شیرشو خورد  یهو بالا اورد توی استفراغش...
25 ارديبهشت 1393

لحظه های جهنمی

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا من مادرم این حقم نیست نمی تونم  یعنی چی؟ چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خدایا دارم میمیرم قلبم داره میترکه چرا آخه مخم کار نمیکنه دارم دیوونه میشم کور شدم از بس گریه کردم اردیبهشت بی خود ترین ماه بود از روز اول اردیبهشت بچه هام مریض شدن اولش با استفراغ کردن محمد مهدی شروع شد بردیم بیمارستان کلی دارو  دادن خدارو شکر چند روز خورد خوب شد اما بچه ام اب شد اسکلتش در اومده  اماحسینمممممممممممممممممممم مادرت بمیره دورت بگردم خدایا...
14 ارديبهشت 1393

نی نی های متولد شده با محمد حسین

این دختر نازنازی زهرا خانومه که یک هفته از شما بزرگتره خیلی دوسش دارم خیلی نازه اینم اقا ارشیا پسر دوست مامانیه پسر  لیلاجون بچه سوم دو تا داداش گل دیگه هم داره یک ماه از شما کوچکیتره ما شا الله خیلی درشته اینم حسین نوه عموی مامانیه که قرار بود هفت روز بعد ایشون به دنیا بیای شما پیش دستی کردی تازه پنج روز هم زودتر از ایشون به دنیا اومدی ...
7 ارديبهشت 1393