محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
محمد کیامحمد کیا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

محمدهای مامانی

29/1/95

وای بالاخره تونستم یه سری به وبلاگمون بزنم تا خبرای جدید بنویسم  ان شاالله از سال 95 فقط ثبت خاطرات خوش و خبرای خوب ما داریم دختر دار میشیم😍😍😍😍 امروز رفتم تو پنج ماه با اینکه خیلی سخته بارداری ولی توی شکم راحتره نگه داری نی نی خیلی سخته مخصوصا با دوتا داداش کوچولو  نی نی اول مهر دنیا میاد به امید خدا محمد مهدی هم از اول مهر کلاس اول میره محمد حسین هم اگه قبول کنه باید ببرم مهد تا بتونم به کارو زندگیم برسم وای خدا خودت کمکم کن سه تا بچه ........ اولش خیلی دپرس بودم که حامله شدم ولی وقتی فهمیدم دخمله دل تو دلم نیست خدایا منو ببخش اگه حرفی زدم این هدیه از طرف خودته خدایا هرسه تا جوجمو حفظ کن😙
29 فروردين 1395

24/9/94

الان که دارم این خاطره شیرین مینویسم روز سه شنبه 24 آذر ساعت سه و ربع ظهره محمد مهدی رفته مدرسه محمد حسین هم خوابه منم دارم از تک تک لحظه هام لذت میبرم😊طی روز فقط این موقع آرامش دارم خیلی خوبه مغزم یه استراحتی میکنه چون از صبح تا شب همش داد میزنم محمدمهدی یا که محمدحسین خلاصه دوتا بچه با کار خونه و یه شوهر با هزارتا سفارش واقعا سختههههههههه  پسرم الان مثل فرشته ها لالا کرده 
24 آذر 1394

خیلی دیر اومدم چون واقعا درگیرم

سلام و صدسلام به همه اومدم باز بنویسم از لحظه های تلخ وشیرینم تلخی خاطراتم فقط مریضی بچه ها و خستگی خودم شیرینی لحظه هام یعنی زندگی هر طور باشه تلخ یا شیرین باید ساخت خدایا شکرت خدایا چیزی تا تولد محمد حسین نمونده ای خدا خودت بچه مو شفا بده خسته شدم مگه نگفتن تا دوسالگی آلرژی خوب میشه پس من تا تولدش منتظرم خودت کمکمون کن خسته ام خسته........
21 آذر 1394

به روایت تصویر

اولین مروارید پسرم دومین مروارید پسرم  الهی مامان فدات بشه بعد از تولدت کچلت کردم با موزر به داداشت حسابی زور میگی دریاچه چیتگر خیلی هوا سرد بود محمد مهدی مامانی فداش بشه از دست محمد حسین با خمیر بازی یا لگو تو تخت و پارک بازی میکنه چون اصلا بهش امون نمیده حتی وقتی محمد مهدی میخوابه درگیره تا یه جوری بیدارش کنه هی صدای اون اسباب بازی درآوردی تا داداشت بیدار شد خودت که خواب نداری کاکائو خوردی خیلی خوشحالی ولی کل ماشین کثیف کردی بابات داد میزنه تو  خیلی شلوغ میکنی روزی یکبار از دستت گریه میکنم مثل اسکلت شدم از بس دنبالت اینور اونور میام تا خراب...
14 خرداد 1394

ما اومدیم

سلام و صد سلام بالاخره موفق شدم بیام وبلاگمون به روز کنم ولی چرا دیر اومدم چون تمام این مدت درگیر این دوتا بچه نا قلا بودم بیشترش مریضی و ......انشا الله به حق علی هیچ بچه ای مریض نشه بچه های منم همینطور  خدایا بهم صبر و قوت بده تا بتونم بچه هامو خوب تربیت کنم
14 خرداد 1394

این روزها

نمی دونم چی بنویسم  فقط مینویسم خسته ام هم بابا سعید افسردگی گرفته هم من باباتون خیلی حالش بد بود دارو میخوره منم فردا نوبت روانشناس دارم  خسته ام.................... دو تا داداش رفتن ارایشگاه موهاشونو کوتاه کنن اصلا هم گریه نکردی مثل اقاها خوشحال وخندون موهاتو کوتاه کردی پسرهای گلم بعد حموم رفتن بعد از ارایشگاه اول مهر حسین بردیم پیش دکتر موحدی تست الژی متاسفانه هنوز خوب نشدی اخرهای شهریور رفتیم باغ گلها چشم محمد مهدی که تو عکس معلومه ناکار شده به خاطر شلوغ کاریهاشه خدایی نکرده کم مونده بود چشمش زخمی بشه خونه عزیز دنبال دختر خاله مهشید بودی پات گیر کرد افتادی چشمت خورد کنار میز عسل...
21 آبان 1393

این روزها

واست لباس جدید گرفتم عکسهای هشت ماهگی بندازیم اتلیه مبارکه خیلی بهت میاد  تو اتلیه جونمو به لبم اوردی تا بخندی کاملا برعکس بچگیای محمدمهدی هستی به اون نگاه میکردیم بچه از خنده منفجر میشد اما شما خیلی سرسنگینی عکس اتلیه هشت ماهگی محمد مهدی عاشق بازی با پرده ای خدایا کل وسایلم نابود شده نوبت داداشت تموم شد حالا نوبت شماست  چه کنیم !!بازی کن بازی کن تخت و پارکتو گذاشتم گوشه پذیرایی تا از دست داداشت در امان باشی  میزارمت اون تو کارامو میکنم ولی تا بیای بیرون همش غرغر میکنی اصلا دوسش نداری عاشقتم جوجه من وقتی میخوای بیای بغلم همش دادو بیداد میکنی وقتی بغلت کردم اینطوری میخ...
22 شهريور 1393

اولین مروارید حسین در اومد

روز 9 شهریور خیلی بی قرار بودی حس کردم لثه ات ورم کرده دست زدم بله داری دندون دار میشی جیگرم     روز سیزدهم از صبح همش درد داشتی حالت سرماخوردگی هم داشتی با بابایی بردیمت دکتر بهت شربت هیدروکسی زین داد اومدیم خونه دادم شربتتو خوابیدی تا عصری دندون خوجلت در اومد منم زنگ زدم دوستامو دعوت کردم فردا اش دندونی روز جمعه کلی اذیت شدی و اذیت کردی ولی با تمام سختی حال و هوایه تو برای اولین بار اش دندونی تنها درست کردم عالی شده بود البته تعریف از خود نباشه .خیلی ساده پذیرایی کردم ولی تو این زمونه بهترین بهونه واسه دور همی با دوستها بود خدایا شکرت ...
21 شهريور 1393

دوست جونای حسین

ستاره دختر خاله فاطمه از شما سه روز کوچیکتره ولی ماشاالله از تو زرنگتره ارشیا بالام از شما میزون یک ماه کوچیکتره و جالب اینکه ایشون هم ازت زرنگتره همه کار میکنه ولی پسرم به خودت زحمت نمیدی کار خاصی بکنی فقط دراز کش تنبل مثل بابات.عاشق این قیافه ارشیام یاسر داداش بزرگ ارشیا کلاس سومه ولی وجدانی از من بهتر بچه نگه میداره یاسر و ارشیا اون بلیز قرمزه هم بنیامین داداش دومی محمد مهدی توی روروک جیگر منم رو زمین حسین و ارشیا حسین نوه عمو مامانی از شما پنج روز کوچیکتره ولی در اصل از شما بزرگتره چون وقتی تو دل مامانش بود شما هنوز نبودی  ولی چون زود دنیا اومدی بزرگتر حساب میشی هزار ماش...
6 شهريور 1393