خانواده چهار نفره
خدایا شکرت از موقعی که محمد حسینم به دنیااومده خدارو شکر زندگیمون خیلی شیرینتر شده سعید خیلی عوض شده تازه الان اون چیزی شده که من میخواستم یعنی خانواده با اینکه محمد مهدی به دنیا اومده بود اصلا احساس مسئولیت نمی کرد خودم باید کار میکردم خودم باید بچه داری می کردم خودم باید به خونه میرسیدم و.... ولی خدارو شکر وقتی حسینم اومده سعید تازه مرد شده البته خدایی نکرده توهین نباشه منظورم اینه که مثل پسر بچه ها بود ...
فشار روحی روانی
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ای خدا کمککککککککککککککککککککککککککککک محمد مهدی منو روانی کرده ای خدا کم آوردم کلا روی اعصابمه امروز اومدم خونه مامانم یکم مغزم ارامش بگیره به خدا نمیدونم باهاش چه رفتاری داشته باشم وای دارم دیوونه میشم خدایا کمکم کن
پسر کوشولو مامانی
خدایا خیلی عذاب میکشم حسینم انقدر کوشولو به دنیا اومد خدایا کمک کن زیاد شیر بخوره شیرم خوب باشه تپل تپل بشه ...
بیست و یک روزگی
شکرت خداوندم به خاطر تمامی نعمتهایی که بهم دادی پسرم ماشا الله خوب داره بزرگ میشه چقدر ناراحت بودم که کوشولو به دنیا اومدی چقدر هم دردهای عجیب غریب اومد سراغم خدارو شکر زبونمم خوب شد خودمم یواش یواش دارم غذا میخورم خیلی سخته ادم مریض بشه دکتری پیدا نشه که بدونه دردت چیه البته خدارو شکر خودش خوب شد انگار زبون نداشتم خدایا شکرت خوب شدم
جشن دهم
روز دهم جشن گرفتیم خیلی خوب بود ولی بنده خدا مامانم خیلی خسته شد محمد مهدی که به دنیا اومد مامانم نذاشت جشن بگیرم عقده اش مونده بود آخه من بد بخت نه عروسی گرفتم نه عقد و...واسه هیچ مناسبتی جشن نگرفتم حتی سه دفعه تولد محمد مهدی شده مامانم نذاشته بود جشن بگیرم میگفت خرج اضافه است ای بابا فقط یکبار تو این دنیا مییام و فقط یکبار زندگی میکنیم چرا از همه چیز به سادگی بگذریم هنوز که هنوزه مادر دو تا بچه ام عقده عروس شدن دارم بی خیال......................خدارو شکر یه شوهر خوب با دوتا گل پسر دارم انشا الله عروسی پسرام ...
نویسنده :
مامان زهرا
19:41
روز زایمان
15 دی با سمیرا خاله رفتیم بیمارستان تهرانپارس نوبت بگیریم دکتر نصیری روزهای یکشنبه سه شنبه میاد بیمارستان کلی نشستیم تا نوبتمون شد رفتم داخل دکتر پرسید خوب واسه چی اومدی انقدر حول شده بودم گفتم نمیدونم شکممو دید گفت واسه چکاب یا ... سریع گفتم اومدم نوبت زایمان بگیرم گفت کی منو معرفی کرده گفتم بچه اولمو شما زایمان کردین خیلی آدم جدی و بد اخلاقیه خلاصه سونوها و ازمایشامو نگاه کرد صدای قلب بچه رو گوش داد بعد گفت من پول زایمان جدا میگیرم انقدر بدم اومد بعد یاد زایمان اولم افتادم گفتم اشکال نداره کارش خوبه خلاصه واسه بیمه تکمیلی و بیمارستان نامه داد برگشتیم انقدر پیاده روی کردیم سوار مترو و ماشین شدیم ماشین انقدر تو دست ان...
نویسنده :
مامان زهرا
17:00
روز تولد
مبارکه مبارکه اومدنت تو زندگیمون مبارکه پسر گلم به دنیا اومد ...
نویسنده :
مامان زهرا
16:27
ماه نهم همراه استرس
این ماه خیلی بهم سخت گذشت اول دفترچه تامین اجتماعیم تموم شد بعد بیمه تکمیلی تموم شد بعد وزن نی نی فهمیدم پایینه ویار نه ماهه هم که امونمو برید ای خدا خوب با کلی گریه زاری و نذر ونیاز شرکت خراب شده سعید بهم دفترچه داد تا همین امروز که بی پولی داشت دیوونم میکرد که میخوام چطوری با کدوم پول زایمان کنم با هزار نذر و نیاز بیمه تکمیلی هم گفتن تمدید شده معده درد هم نمیزاره حتی قرص تقویتی بخورم اما وزن نی نی بیشتر حالمو گرفت محمد مهدی 38 هفته 3100 بود اما محمدحسین 2800 اخه چرا ویارم نذاشت خوب بخورم بچه ریزه میزه هم تند تند مریض میشه ای خدا سینه هامم مثل گلابی گندیدس میترسم شیرم نداشته باشم کلافم حالا که بیمه ها جور شد چرا باید سونو میرفتم...