جشن دهم
روز دهم جشن گرفتیم خیلی خوب بود ولی بنده خدا مامانم خیلی خسته شد محمد مهدی که به دنیا اومد مامانم نذاشت جشن بگیرم عقده اش مونده بود آخه من بد بخت نه عروسی گرفتم نه عقد و...واسه هیچ مناسبتی جشن نگرفتم حتی سه دفعه تولد محمد مهدی شده مامانم نذاشته بود جشن بگیرم میگفت خرج اضافه است ای بابا فقط یکبار تو این دنیا مییام و فقط یکبار زندگی میکنیم چرا از همه چیز به سادگی بگذریم هنوز که هنوزه مادر دو تا بچه ام عقده عروس شدن دارم بی خیال......................خدارو شکر یه شوهر خوب با دوتا گل پسر دارم انشا الله عروسی پسرام
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی