محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
محمد کیامحمد کیا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

محمدهای مامانی

از شهریور تا الان...

1395/11/9 18:08
نویسنده : مامان زهرا
2,037 بازدید
اشتراک گذاری

محمد مهدی خیلی خوشحال بود وقتی داداشش اومد خونه

حسین وقتی ناخن میخوره یعنی اوضاع بر وفق مرادش نیست ظاهرش نشون نمیده ولی .....

جوجه مامان انقدر ماه آخر گردو خوردم به دنیا اومدی صورتت جوشهای گرمی داشت

وقتی دلت درد میکنه جیغ میزنی هوار هوار

 

روز اول مدرسه چون تازه زایمان کرده بودم با مهسا خاله رفتی مدرسه الهی دانشگاه رفتنت ببینم عزیزم

برات تخت ریفلکس خریدم چون همش بالا میاری

لباسهای داداش حسین نگه داشته بودم همش نو نو مونده بهت میپوشونم

یک ماهگی

یک ماهگی پسرمو ختنه کردیم ان شاالله دامادیتو ببینم عزیزم

خدارو شکر حلقه ات افتاد خوب شدی

خدایا هزاران مرتبه شکرت بچه هامو بهم دادی

این پسر چندتا لایک داره.هزارتاااااااااااااااااااااااااا

محمد مهدی بیشتر وقتها پای کامپیوتر میشینه تا میگم بیا مشق بنویسیم اذیت میکنه نمیاد ای هواررررررررررررررررر بچه چرا اذیت میکنی

ناگفته نماند به زور از پای کامپیوتر میارمش گوشیمو برمیداره

چهل روزگیت مبارک

پسرم حموم رفته شیر خورده حالا من میخوام بخورمش

وای تو خونه دلم ترکید بابا سعید اورد کوههای وردیج یکم روحیه ام عوض بشه

خخخخ این عکس هم دوربین رو پایه ازمون گرفت

البته بگم محمد مهدی و حسین تو ماشین خواب هستن همگی اومدیم بیرون

عشقم با تمام وجود دوستت دارم.این روزها خوب بهم میرسه واقعا ضعیف شدم 

خدارو شکر میکنم که تورو بهم داده عشقم

منو داداشم یهوییمحبت

واااااااااااااااااااااااااااااای خاطرات تلخ

حسین دو روز تب داره دیوونه شدم بچه ام بدن درد داره حال نداره و اینکه حرف نمیزنه نمیتونه بگه چشه ای خدا چیکار کنم اصلا استراحت نداری به خاطر اینکه 19 ماهگی تب تشنج کردی باید تا5 سالگی موقع تب بهت دیازپام بدم اما هرچی خواب اور میدم فاییده نداره اصلا نمیخوابی

انقدر گریه کردی رفتی کشوهای اشپزخونه اوردی هیچی نگفتم اروم بشی دودقیقه بعد دلتو زد

کشوها جمع کردم رفتی لگوهاتو اوردی دوباره دلتو زد گریه کردی همش بهونه میگیری

کا یخجال هر چی بود اوردی خورد کردی ریختی زمین ولی بعدش بازم گریه کردی البته اینحا جمع کردم یه کوه درست کرده بودی

ساعت2 نصفه شبه بابا شبکاره با دایی رفتم واست20هزار تومن هله هوله خریدم شمع روشن کردی قاطی پاطی کردی همه چیزو ولی بازم جیغ جیغ داد میزنی گریه میکنی ناخن میخوری اخر سر اژانس گرفتم یارو انقدر تو خیابونه چرخیده تا خوابیدی عزیز تو خونمون پیش داداشات مونده

این فردای اون روزه تمام دستما کاغذیهارو پخش زمین کردی بابا اومد دعوات کرد دوباره گریه شروع کردی

هرجا گیر میاری جیش میکنی

انقدر نذر رو نیاز کردم خوب بشی عزیز رفت واست دعا گرفت گفتن چشم خوردی و ترسیدی نمیدونم والا واقعا کم اوردم میخواهیم ببریمت دکتر اعصاب.مگه با سرماخوردگی بچه اینطوری میشه

اینجا با ارد و اب خمیر درست کردم حداقل یه ساعت مشغول شدیبابات یه هفته است رفته خونه مامانش فرار کرده منو با 3تا بچه تنها گذاشته

تولد 3سالگیت مبارک عشقم ولی هنوز مریضی اذیت میکنی کم اوردم والا نمیدونم چی بگم چیکار کنمغمگین

این کیک هم خاله رویا واست خریده بخدا افسرده شدم ذوق هیچکاری ندارم

خاله رویا مهربون واست لباس خریده کادو تولدت

بردیمت دکتر نوار مغز گرفت گفت پیش فعالی باید دارو بخوری ان شا الله به حق پنج تن خوب خوب بشی

واقعا 3تا بچه گاو نر میخواهدو مرد کهن این روزها روحیه ندارم کم اوردم خدایا کمکم کنگریه

بچه هام مریض نشن خودم جای اونا مریض بشم اخه تحمل ندارم ببینم مریض شدینمحمد مهدی میره مدرسه مریضی میگیره میاره به این دوتا میده.الان محمد کیا مریض شده افتضاح سرفه میکنه هر سه تا تون 4بار بردم دکتر تو یک ماه دیوووووووووووووووووووونه شدمکچل

خدا جونم کی بهار میشه هوا گرم بشه از سرما متنفرم

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)