ماه نهم همراه استرس
این ماه خیلی بهم سخت گذشت اول دفترچه تامین اجتماعیم تموم شد بعد بیمه تکمیلی تموم شد بعد وزن نی نی فهمیدم پایینه ویار نه ماهه هم که امونمو برید ای خدا
خوب با کلی گریه زاری و نذر ونیاز شرکت خراب شده سعید بهم دفترچه داد تا همین امروز که بی پولی داشت دیوونم میکرد که میخوام چطوری با کدوم پول زایمان کنم با هزار نذر و نیاز بیمه تکمیلی هم گفتن تمدید شده
معده درد هم نمیزاره حتی قرص تقویتی بخورم
اما وزن نی نی بیشتر حالمو گرفت محمد مهدی 38 هفته 3100 بود اما محمدحسین 2800 اخه چرا ویارم نذاشت خوب بخورم بچه ریزه میزه هم تند تند مریض میشه ای خدا سینه هامم مثل گلابی گندیدس میترسم شیرم نداشته باشم کلافم حالا که بیمه ها جور شد چرا باید سونو میرفتم ضد حال بخورم البته خدایا مهم سلامتیه انشاالله که محمدحسینم سالم سالم سالم باشه خدایا کمک کن
ای خدا ای خدای بزرگ کمکم کن با اینکه تجربه زایمان دارم بازم میترسم خدا جوووون کمکم کن
مامانت فدات بشه انقدر مثلا مضلومی وای که چقدر آتیش میسوزونی
واسه محمد حسین سرویس تخت و پارک و کالسکه و کریل و روروئک خریدیم نمیدونی چطوری روزگارمو سیاه کردی انشاالله بزرگ شدی این مطلبو خوندی کلی بخندی اولش دو سه تا مشت و لگد اومدی توی شکمم بعد با کله حمله کردی بعدشم انقدر رفتی توی تخت در اومدی که خسته شدی بعد رفتی سراغ کالسکه انقدر کوبیدی به در و دیوار تا دلت خنک بشه ارزم به حظورت که گفتم مال خودته ولی شما باهوشتر از این گول زدن هایی خودت میدونی واسه هووت هستخلاصه شب هم توی تخت داداشی خوابیدی شاخ هام زد بیرون چون تا صبح باید دستت روی می می باشه ولی از می می گذشتی تنها خوابیدی تا صبح هم تو خواب حرف زدی و گریه کردی ساعت 4 صبح هم بیدار شدم دیدم می خوای خودتو پرت کنی پایین بغلت کردم کلی قربون صدقه ات رفتم خوابیدی ولی تا صبح با لغد میزدی توی دلم تو از این ور داداشی از اون ور خدا به دادم برسه