هفت ماهگی
ده روز دیگه میرم تو هشت ماهگی یواش یواش داره سخت میشه نشستن بلند شدن خوابیدن و..... خدایا کمکم کن دیروز با بابا سعید و داداشی محمد رفتیم آتلیه عکس بارداری بندازم خیلی قشنگ شد البته صورتم تو عکسها خیلی چاق افتاد حالا خوبه ماه آخر نرفتم خوب باشه حامله ام قشنگتر از این نباید انتظار داشته باشم خلاصه کم یا زیاد زورمو میزنم همه کارهامو به ترتیب انجام بدم مثلا کلی خرید کردم واسه نی نی عکسهامو انداختم تغذیم به لطف تموم شدن ویار بهتر شده آخه به هرکی بگم باور میکنه تا هفت ماهگی ویار دارشتمخدارو شکر تموم شد
پسر گلم این روزا داداشی خیلی لجباز شده تو هر فرصتی که گیر میاره یا با سر یا جفت پا به شما حمله میکنه مامانش بمیره آخه عشقم خیلی کوچیکه البته اشکالی نداره فاصله سنی کم باشه بیشتر به درد هم میخورید هر دوتون رو با تمام وجود دوست دارم خدایا شکرت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی