واکسن 6 ماهگی
امروز صبح بیدار شدم با حسین رفتم مرکز بهداشت نوبت گرفتم رفتم خونه مامانم صبحونه خوردم تا نوبتم برسه بعد برم یهو یادم افتاد وای کارت واکسن نیاوردم محمد مهدی با باباش خونه خواب بودن زنگ زدم سعید گفت من نمیارم بیا خودت ببر
رفتم خونه کارتو برداشتم دوباره برگشتم خونه مامانم حسینو برداشتم رفتیم یه ساعت باز توی نوبت نشستیم خلاصه نوبتمون شد رفتیم داخل قدو وزن خدارو شکر این ماه خوب بود غذاتو که شروع کردم بهتر جون گرفتی
بعدواکسن من خودم بیشتر میترسیدم اول قطره فلج اطفال بهت داد بعد پای چپ واکسن زد و نوبت پای راست که از گریه زیاد نفست رفت ولی این دفعه هی به خودم میگفتم حول نشو چیزی نیست خدارو شکر گریه ات زود بند اومد چون از صبح بیدار نگهت داشته بودم تا زود بعد واکسنت بخوابی نقشه ام گرفت لالا کردی
خدارو شکر خدارو هزار مرتبه شکر این ماه راضی بودم الهی همه نی نی ها سالم سلامت باشن ای خداااااااااااااا
امروز یادم رفت بهداشت ازت عکس بگیرم عوضش عکسهای شش ماهگی محمد مهدی رو میزارم
محمد مهدی وقتی شش ماهش بود
محمد مهدی عشقم
محمد حسین عزیز دلم (عکس یکم بی کیفیته با گوشی نفتی خودم انداختم)