خاطرات شیرین گذشته(محمد مهدی)

محمد مهدی اولین روزی که زمینی شد. قربونت بشم خیلی ورم داشتی اخه مامانی خیلی نمک میخورد

محمد مهدی جونم دومین روز زندگیش

دهمین روز زندگیت قبل حموم ده

عشقم بعد حموم دهم

زندگی من بیست روزگی ما شا الله خیلی خوب رشد میکردی

یک ماهگی شدی 5000 کیلو ماشا الله شیر مامانی عالی بود

دو ماهگی

سه ماهگی عزیز بابا سعید مارو برد مشهد دستش درد نکنه .شدی مش ممد فدای تو

راه مشهد تو قطار خدارو شکر همش خواب بودی

یادم نیست چه زیارتگاهی بود داخل حرم رفتیم زیارت کردیم شیر خوردی لالا کردی

خیلی خوش گذشت اصلا اذیتم نکردی

4 ماهگیت گلم

5 ماهگیت

6 ماهگیت جیگرمامان

اینجا هم واکسن 6 ماهگیتو زدی

قد و وزن 6 ماهگی وزن 8.400 قد 70 خوب یادمه ولی الان خیلی کم حافظه شدم

7 ماهگی

پایان 8 ماهگی نشستی

9 ماهگی عشقم

وقتی گریه میکردی که عزیز کم میاورد دیگه باهاش کنار نمیومدی میاورد ارایشگاه روروک بازی میکردی

9 ماهگی اردو چیتگر با اکیپ ارایشگاه رفته بودیم

عید 90 با عزیز و اقا جون رفتیم بانه

عید 90 میانه رفتیم بعد بانه

8 ماهت بود ولی نمیشتی عاشق پستونک بودی

دو تا دندون ضرب دری در اوردی یکی بالا سمت چپ یکی پایین سمت راست خخخخخخخخخخ البته خیلی هم دیر دندونات در اومد بعد یک سالگی

10 ماهگی بی دندون

اولین دفعه که ارایشگاه رفتی منو بابایی به زور نگهت داشتیم همش این طرف اون طرف نگاه میکردی خدارو شکر گریه نکردی

خرداد 90 تولد بابایی رفتیم جمشیدیه

رفتی شاه عبدوالعظیم شهر ری زیارت قبول گلم

11 ماهگی برای بار دوم رفتی مشهد با هواپیما

تو حرم داری شلوغ میکنی

از خواب بیدار شدی موزه نادری منتظر شیر بخوری شیر مادر نعمته 

دلم گرفت داداشت شیر مادر نمیخوره

کوه سنگی داری دیزی میخوری

ضریح فولادی

پسرم دعا میکنی چه سفت چسبیدی اره دعا همه مریضا شفا پیدا کنن به حق امام رضا

مختصر عکسی از سیسمونی پسرم محمد مهدی